متداول ترین ضرب المثل های عربی
ترجمه: « رهبر فعال ( کاری ) بهتر از رهبر سخنور است»
۲) اِبدَءَ بِنَفسِکَ )
ترجمه: « از خود آغاز کن» مترادف فارسی : « اول خویش سپس درویش»
۳)أبصَرَ مِن زَرَقاء الیَمامَۀ )
ترجمه: « دوربینتر از زرقاء»
تمثیل: « ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد// از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود» ) قطران)
شرح: زرقاء نام زنی از عرب است که از مسافتی بعید میدیده است. امثال و حکم – ( دهخدا)
۴) أبصَرَ مِن غُرابِ )
ترجمه: «دوربینتر از کلاغ»
۵) اَبغضَ الاَشیا عِندیالطُلّاقِ )
تمثیل : « تو برای وصل کردن آمدی// نی برای فصل کردن آمدی» ( جلالالدین محمد بلخی)
مشابه: « بود سوزن بهاز تیغ برنده// که این دوزنده آمد آن درنده»
۶) اَتِقَ شَرِ مِن اَحسَنتُ اِلیهِ )
ترجمه: از زیان و آسیب آنکه بدو نیکویی کردهای پرهیز کن. امثال و حکم – ( دهخدا)
تمثیل: « گفت حق است این ولی ای سیبویه// اتق شر من احسنت الیه» ( جلالالدین محمد بلخی)
مشابه: « سزای نیکی بدی است»
مشابه: « با هرکه دوستی خود اظهار میکنم// خوابیدهدشمنی است که بیدار میکنم»
۷) اِتَّقوا فِراسَهٌٔ المؤمِنَ )
ترجمه: « بپرهیزید از تیزمغزی مؤمنان» امثال و حکم – ( دهخدا)
تمثیل: « تو اگر مؤمنی فراست کو// ور شدی مؤتمن حراست کو// فال مؤمن فراست نظر است// وین زتقویم و زیج ما بدر است// مؤمن از رنگ چهره برخواند// هرچه دانا زدفترش داند// دل مؤمن بسان آینه است// همه نقشی در آن معاینه است» ( اوحدی)
۸) اِتَّقوا مِن غَضَبِ الحَلیمِ )
ترجمه: « از خشم بردباران پرهیز کنید»
مترادف فارسی : « از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر بتو دارد»
تمثیل: « بگاه صلح سبکروحتر زحلم شجاع// بهروز حرب گرانمایهتر زخشم حلیم» ( رونی)
۹) اِتَّقوا مِن مَواضِعِ التهمِ )
ترجمه: « از بهتانگاهها اجتناب ورزید» امثال و حکم – ( دهخدا)
مترادف فارسی : « جایی منشین که چون نهی پای// تهمتزده خیزی از چنان جای// صوفی که رود بهمجلس می// وقتی بچکد پیاله بر وی// چون شهره شود عروس معصوم// پاکی و پلیدیش چهمعلوم» امیرخسرو
مترادف فارسی : « چو من خلوتنشین باشم تو مخمور// زتهمت، رأی مردم که شود دور» (نظامی)
۱۰) اِجَع کَلبَکَ یتعبکَ)
ترجمه: « سگ خویش گرسنه دار تا از دنبال تو آید» امثال و حکم – ( دهخدا)
مشابه: « اسب فربه شود، شود سرکش» (سنائی)
تمثل: « آلت اِشکار جز سگ را مدان// کمترک انداز سگ را استخوان// زانکه سگ چون سیر شد سرکش شود// کی سوی صید و شکاری خوش رود» ( جلالالدین محمد بلخی)
۱۱) اِحذَر مُباسِطَهٔالملوکَ)
ترجمه: « از بساط پادشاهان دوری کن»
مترادف فارسی: « از صحبت پادشه بپرهیز// چون پنبهٔ نرم زآتش تیز» ( نظامی)
۱۲) أحذر مِن غُرابِ )
ترجمه: « ترسندهتر از کلاغ» امثال و حکم – ( دهخدا)
تمثیل: « بودم حذور همچو غرابی برای آنک// همچون غراب جای گرفتم در این خراب»(مسعود سعد)
۱۳) اَحسَنَ الشِعرُ ، یا اِعذَب الشِعرُ اَکذَبَه )
ترجمه: «شعر هرچه بهدروغ نزدیکتر زیباتر»
تمثیل: « در شعر مپیچ و در فن او// چون اکذب اوست احسن او» ( نظامی)
۱۴) اُحْسِن اٍلی مِن اساء)
ترجمه: « با آنکه بدی کرده نکویی میکن» امثال و حکم – ( دهخدا)
مشابه: « بَدان را نیک دارید ای عزیزان// که خوبان خود عزیز و نیک ورزند» ( سعدی)
تمثیل: « بدی را بدی سهل باشد جزا// اگر مردی احسن الی من اسا» ( سعدی)
۱۵) اَحمَق مِن هَبَنقه )
ترجمه: « احمقتر از هبنقه»
شرح: هبنقه از حمقای مشهور عرب است که وقتی گردنبندی بهخود آویخت. پرسیدند: این تورا بهچهکار است؟ گفت: تا با دیگران عوض نشوم»
۱۶) أخوکَ مَن صَدَقَکَ النَّصیحَهَٔ )
ترجمه: « برادر تو آنکس باشد که تورا پند دهد»
مترادف فارسی : « برادر تو آنکس باشد که عیب تو از تو نپوشد» امثال و حکم – ( دهخدا)
۱۷) اَدَبِ النَّفسُ خَیرِ مِن اَدَبِ الدَّرسُ)
ترجمه: « ادبی که در نهاد مرد باشد نیکوتر از ادبی است که از راه درسخواندن کسب شود»
مشابه: « بربسته دگر باشد و بررسته دگر»
تمثیل: « ملک بربسته چنان باشد ضعیف// ملک بررسته چنان باشد شریف» ( جلالالدین محمد بلخی)
معنی: فطری و طبیعی از مصنوعی بهتر است.
۱۸) اُدخُلوا البُیوتَ مِن اَبوابُها )
ترجمه: « از در خانهها وارد منازل شوید»
مشابه: « کار را از راه درست انجام دهید»
تمثیل: « گر همی جویید دُر بیبها// ادخلوالابیات من ابوابها» (جلالالدین محمد بلخی)
معنی: هرکاری را باید از راه و طریق مخصوص بهخود آغاز نمود.
۱۹) إذازَلِ العالِمُ زُلَّ بِزِلَّتُهُ العالَمُ )
ترجمه: « پایلغز دانشمندان پایلغز جهان است» امثال و حکم – ( دهخدا)
مشابه: « هرچه بگندد نمکش می زنند// وای بهوقتی که بگندد نمک»
۲۰) إذا ساءَ فَعَلَ المَرء ساءَت ظُنونهِ )
ترجمه: « تبهکاران بدگمان باشند» امثال و حکم – ( دهخدا)
۲۱) أرسَلَ حَکیما ولا توصهِ)
مترادف: « حکیم را بهوصیتکردن حاجت نیست» ( قرهٔالعین)
۲۲) أشأمُ مِن طُوِیسٍ)
ترجمه: « بدشگونتر از طویس»
تمثیل: «بلی شوم تر از طویسی که فعلت// همی رخنه در حکم فرقان نماید» ( ادیب پیشاوری)
شرح: طویس نام مخنثی از عرب است که بهشومی و نافرخندگی مشهور بودهو او خود میگفتهاست، ای مردمان مدینه تا من زنده باشم خروج دجال و دابه را چشم دارید و چون بمیرم دل آسوده کنید... ساعتی که مادر مرا بزاد پیامبر خدای از جهان بشد و گاهی که از شیر بازگرفت ابیبکر فرمان یافت. و بدان روز که بهحد مردان رسیدم عمر را بکشتند. و در شب کدخدایی من عثمان بهقتل رسید. امثال و حکم – ( دهخدا)
۲۳) أضیقَ الأمرُ أدناهَ اِلیالفَرجِ )
ترجمه: « هرچند کار تنگتر بهگشایش نزدیکتر»
مترادف فارسی: « تا پریشان نشود کار بهسامان نشود»
مشابه: « کی شود بستان و کشت و برگ و بر// تا نگردد نظم آن زیر و زبر» ( جلالالدین محمد بلخی)
مشابه: « نروید هیچ تخمی تا نگندد// نهکاری برگشاید تا نبندد» ( نظامی)
۲۴)اُطلُبوا العِلمِ مِنَ المَهدِ إلَیاللَّحدِ )
مترادف فارسی: « زگهواره تا گور دانش بجوی»
۲۵) اُطلُبوا العِلمِ ولَوء بِالصینِ )
ترجمه: « دانش را اگرچند در چین باشد بجویید»
اقتباس: « در پی علم دین بباید رفت// اگرت تا بهچین بباید رفت» ( اوحدی)
تمثیل: « هست آن پر در نگارستان چین// اطلبوا العلم ولو بالصین ببین» ( عطار)
۲۶) إعطَ القَوسِ باریها)
ترجمه: « کمان را بهکمانگیر ده»
مشابه: « نان را بده نانوا یک نان هم بالاش»
۲۷) اَعقُلُها وتَوَکَّلَ )
ترجمه: « بههوش باش و توکل کن»
اقتباس: « گفت پیغمبر بهآواز بلند// با توکل زانوی اشتر ببند» (جلالالدین محمد بلخی)
۲۸) أعلَمَهُ الرَّمایهُٔ کُلُّ یوم// فَلَمّا أستَدَ ساعِدُهُ رَّمانی )
مشابه: « کس نیاموخت علم تیر از من// که مرا عاقبت نشانه نکرد» ( سعدی)
۲۹) اِقتِلوا الموذیَ قَبلِ أن یوذی )
ترجمه: « جانوران موذی را پیش از اینکه آسیب رسانند نابود سازید»
۳۰) إنَّ الحَیاهُٔ عقیدهُٔ وجَهادُ )
ترجمه: « زندگی یعنی عقیده و کوشش در راه آن»
۳۱) إنَّ الشَبابُ والفِراغُ والْجِدَهُٔ// مُفسِدهُٔ للمرءُ أی مُفسِدهٔ «ابوالعَتاهیه»
ترجمه: « جوانی و بیکاری و توانگری باعث انحراف و مایه تباهی است»
۳۲) أوَّلُ الحَزمُ المشورهُٔ )
ترجمه: « پایه دوراندیشی بر مشورت است»
مشابه: « اوفتد بر گردن او کاندیشهٔ تنها کند»
مشابه: « اول استشاره پس استخاره»
۳۳) ألغَضبُ أوَّلهُ جُنونَ وآخرهُ نَدم )
مترادف فارسی: « خشم، اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی»
۳۴) أولی الناسُ بِالعَفوِ أقدَرَهُم عَلی العُقوبَهِٔ )
ترجمه: « آنکس که بهکیفر و بادافراه تواناتر باشد گذشت و بخشایش از او پسندیدهتر و سزاوارتر است» (امثال و حکم – دهخدا)
۳۵) إیاکَ عَنّی واِسمِعی یا جارَهًٔ )
مترادف فارسی: « در بهتو میگویم، دیوار تو بشنو»
مترادف فارسی: « دختر بهتو میگویم، عروس تو گوشکن»
۳۶) بُعدُالدٌار کَبُعدِالنَسَب )
ترجمه: « دوری خانه مانند دوری نسب است.»
۳۷) التَأ نّی مِن الرَحمنِ والعَجَلَهُٔ مِن الشَیطانِ )
ترجمه: « آهستگی از خدا و شتاب از اهریمن است»
مترادف فارسی: « شتاب است دیو و فرشته درنگ (خوی کبک صلح و خوی باز جنگ...)» ( ادیب پیشاوری)
مترادف فارسی: « شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است» ( فردوسی) 38(التَّجرُبَهُٔ العِلمُ الکَبیرُ )
ترجمه: « تجربه بزرگترین دانش است»
۳۹) تُعاشِروا کَالإخوانَ وتُعامِلوا کَالأغرابَ )
ترجمه: « با هم مثل برادر باشید ولی مثل غریبه کار کنید.»
۴۰) ثمرهُٔالعجبِالمقتُ )
مترادف فارسی: « ثمره خودپسندی مبغوض عامه شدن است»
۴۱) ثوُلوُلُ جَسَدِه لایُنزَع )
ترجمه: « خال میخکی (گوک) بدنش کنده نمیشود»
مترادف فارسی: « اصلاحپذیر نیست»
مترادف فارسی: « درخت کج را نمیتوان راست کرد»
۴۲) الجارُ قَبلِ الدارُ )
ترجمه: « همسایه قبل از خانه»
مترادف فارسی: « همسایه را بپرس، خانه را بخر»
مترادف فارسی: «تا ندانی که کیست همسایه// بهعمارت تلف مکن مایه// مردمی آزموده باید و راد// که بنزدیکشان نهی بنیاد» ( اوحدی)
تمثیل: « پس تو هم الجار ثمالدار گوی// گر دلی داری برو دلدلر جوی» ( جلالالدین محمد بلخی )
۴۳) جَزاءُ سنمارُ )
توضیح:«نام مهندس و معمار رومی که بهامر نعمان قصر خورنق را در نزدیکی کوفه برای بهرام کور ساخت. پس از اتمام بنای کاخ، او را بهفرمان نعمان از بالای همان قصر سرنگون و هلاک کردند تا نظیرش را برای دیگری نسازد. جزای سنمار در زبان عربی مثل است»
۴۴) الجِنَّهُٔ تَحتِ أقدامَ الأمهاتِ )
مترادف فارسی: « بهشت زیر پای مادران است»
۴۵) جَندَلَتانِ اصطَکٌتا )
ترجمه: « دوسنگ بههم خورند»
معنی : « کنایه از دونفر هم شأن و هم زور است که بههم درآویزند و یا با هم ضدیت کنند »